جیلیان جانسون، نوجوان شرم آور، در خانه تنهاست و ناخواسته قفل یک دزد تنومند را باز می کند. او مجبور می شود برهنه چمباتمه بزند، پشت سفت او را با شفت عظیمش ویران می کند و او را در معرض آسیب قرار می دهد. آرزوی کریسمس او دوشی برای پاک کردن خاطره آن حمله مقعدی هیولا است.