ناتالی پورکمن، خواهر ناتنی اش، دیک برادر ناتنی خود را می گیرد و از او کمک می خواهد. او مشتاقانه او را در درون خود می برد، چشمانش ترکیبی از ترس و کنجکاوی را منعکس می کند. او را لیس می زند و می مکد، او را عمیق می برد تا زمانی که دهانش را با تقدیر داغ پر کند.