پس از یک رانندگی طولانی، خودم را در یک ایستگاه استراحت، آماده برای هر چیزی یافتم. سه کامیون به نوبت خواسته های من را برآورده می کردند، من را با عشق سخت و خشن خود پر می کردند. چهره های پر از تقدیر آنها پوست من را تزئین می کردند که هر سوراخ را ویران می کردند.